نمیدونم جریان چیه که جدیدنا من اینقد عاشق می شم !
نمیدونم دارم میمیرم یا اثرات پیریه !!
به هر روی چند روزی ی بار داره اتفاق میفته !
باشد بلکه رستگار شویم!!
همیشه ی ادم جدید مساوی میشه با ی رنگ ..
ورود ادم جدید که ی بی تفاوت ُ تبدیل به ی ادم کنجکاو می کنه به نظرم ی رنگی داره !
ی رنگ ِخاص که وقتی در نظرت میاد میشی تماما هیجان !
هیجانی که فقط خودت می دونی و بس . . !
و همیشه ادمهایی که هیچچ سنخیتی با تو ندارن !! همیشه شکاف های عمیق اما همیشه من نمیبینم ..
جالبه خیلی هم جالبه !الان اون ی سری از این دنیاس و فقط و فقط داره اهدافشو تیک می زنه و من : )
ولی نمیدونم اینکه یکی ُ نشناسی ولی از پیشرفتش تو به وجد بیای ُ امیدوار برای بیشتر بزرگتر شدنش! دیونه م میدونم من همیشه همینجوریم میشینم کنج اتاقم و از رد شدنش از کنار ذهنم لبخنذ میزنم ُ به خودم میگم دیونه! و همین
دارم از مامانم دور می شم جدیدنا صدامو نمی شنوه ! نمی فهمه حرفا مو ..
ی مشکلی که پیش میاد می گه باس صبور باش به روی طرف نیار صبر داشته باش!
اما من می گم باید بهش بگم باید بفهمه که دفه ی بعد حواسش ِ ُ جمع کنه ! فک می کنم اگه همیشه از همون اول جلوی هر کی که اشتباه رفتار می کرد وایمیستادم ُ می گفتم بهش الان وضع بهتر بود ُ قابل کنترل ! ولی الان چی ؟! سکوتت ُ بی معنا میبینن ُ راحت از کنارش می گذرن ُ اونو ی نقطه ضعف می بینن !!
عینکی اعصابم ُ خرد کرده همینطور اون لاغر مردنی باید حالشونو بگیرم از ی طریقی !!
تلافی برا این روزاش !!