چـــتــری برای روزهـــای بارانــی

آشنــا بــود صـــدا مــثــل هــــوا بـــا تــن ِ بـــــرگــــ

چـــتــری برای روزهـــای بارانــی

آشنــا بــود صـــدا مــثــل هــــوا بـــا تــن ِ بـــــرگــــ

کلاف ِ سر در گم

ذهن آدم که خیلی به هم ریخته باشه حرف زدن خیلی سخت می شه. .

نمی دونی در مورد کدوم دردت فکر کنی و براش دنبال راه حله درست باشی ..

اصن فک میکنی این همه مشکل چجوری روی سرت هوار شد ؟! اونم با هم پشت سر هم !!

گره های کوری که حتی با دندونم باز نمی شن!

بعدش به این فک میکنی که قبل تر ها ینی اون قدیم ها از این مشکلا نبود ، از این بی محبتی ها از این "منم " ها ..

نمی دونم انگار با آلودگی ها دنیای آدمها هم آلوده شد ، چرک و سیاه شد . قلبهامون تیره شد ..

من که فک میکنم این پستی هایی که الان تو وجود ِ خیلی هامون رخنه کرده مثه غده ی بد خیم می مونه ُ هر روز داره بیشتر از روز قبل رشد می که و ی جورایی هم مسریه ! و سریع هم به دیگران منتقل می شه ..اونم تا ی مدت دیگه کل ِ کشورو می گیره ُ بعدشم "بمب" همه چی نابود می شه .. میشه ی جورایی آخر دنیا

وگرنه که مگه می شه این همه بدی این همه ظلم ؟!!

بعد ِ همه ی این حرفا باز می رسی به اول خط ؛اینکه این گرفتاری ها از کجا اومده اینکه هدف ِ این آدما که سعی میکنن تو رو خرد کنن و لطمه های بزرگی بهت می زنن چیه ؟!!

آسیب رسیدن به من چه نیروی ِ سلامتی ای برای اون داره ؟!!چه سودی !!

و اینکه خدا کجاست ؟ چرا با اینکه تمام ِ اینا رو می بینه بازم سکوت می کنه ؟ چرا تنها می زاره ؟ ینی با نظر اون ظالم ها موافقه؟ ینی حق با اوناس که خدا ساکته ؟

هیچی .. هیچ جوابی نیست !

بازم این سرگیجه ی لعنتی بازم سکوت بازم تنهایی بازم بازم بازمممم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد